پيامهاي ارسالي
+
*مسجد بايد همينقد قشنگ ُ پر از حس ِ خوب باشه :)
حوض ِ آبي وسط حيآط ُ
مآهياي ِ قرمز ُ
شمعدونيآي ِ دور ِ حوض*

دختران حوا
98/12/3

شميم دوست
*مسجد گلشن _ يه جمعه ي بآروني @};-:-)*
*نگين خانوم*
:)
هما بانو
به به ..:) چقدر خوبه برگشتين و چقدر خوشحالم از ديدن شما و حضور دوباره ي شما :-D @};-
شميم دوست
{a h=banoyedashteroya}هما بانو{/a} عزيزدلي شمآ @};-:-)
+
برآ يه آدم خنگ ِ آلزآيمري مث من پيشنهآد تقويت حآفظه بديد *_^
هشتگ خستگانيم :-|
شميم دوست
98/11/14
کاهش فشار و استرس.. بازي هاي ذهني.. ورزش مداوم.. خوراک خوب مثل استفاده از مويز.. از همه مهمتر تنظيم ساعت بدن
{a h=maysan}در انتظار آفتاب{/a} اون بعضيا دير ميان مجبور ميشن روهم روهم پست بذارن : دي :D چقد پستاي جديد داشتي به بهههه @};-@};-@};-:-)
+
*چآي آتيشي :)*

***انتظار***
98/4/13
+
*طبيعت بهآر @};-
.
.
.
مازندرآن :)*

* کميل *
98/3/8
http://zirasmoonekhoda313.parsiblog.com/Old/Feeds/ همشون قشنگن.. اين حس بهتري داره... انگار داري از آسمون به زمين نيگا ميکني
+
عجيب نيست اگه تاريخ تولد بعضيا براي هميشه حک بشه تو ذهنت
و حتي عجيب نيست اگه تقويم روزشمار بذاري براي رسيدن به اون روز...
چون اونا آدماي خآص زندگيتن. همونايي که دلت وصله به دلشون ، تو هيآهوي دنيآ گمشون نمي کني!
جنس مهربوني و دوس داشتنشون فرق داره با بقيه آدما..
قدر آدمآي خآص زندگيتونو بدونيد
.
.
.
عزيزدلم تولدت مبآرک @};-:)
*دلارام جآنم*
***انتظار***
98/1/23

+
وقتے منتظر کسے باشے و دير کند سر قرار
شروع ميکنے به راه رفتن و وجب کردن خيابان
تا بلکه انتظارت به سر بيايد.
اما خودمانيم
ما کدام خيابان را زير باران براے آمدنت قدم زده ايم ؟
اصلا نکند تو رسيده اي به قرار و ما بدقولے کرده ايم ؟
هرچه هست شما به بزرگوارے ات ببخش ..

خانم مهندس
97/12/27
+
آزاده باش...
قيمتي خواهي شد
آنقدر قيمتي که خداوند خريدارت شود
آن هم به بالاترين قيمت؛ يعني «ولايت»
سلمانش را با «مِنّا اهلَ البِيت» خريد
حُرَّش را با «حَلَّت بفِنائِک»
و يقين بدان تو را با «انتظار» خواهد خريد
و چه مقاميست اين *انتظار!*

خانم مهندس
97/12/27
+
سلام صبح بخير :)
يادش بخير 9 تير 92کنکور دادم و برگشتم خونه
و عضو پارسي شدم :D
چه دوستآي مهربوني که خدا بهم نداد
با خيلياشون هنوزم درارتباطم
و خيلياي ديگشونم رفتن که رفتن :)
اما هنوزم که هنوزه هيچ نقطه اي از فضاي مجازي مثل پارسي بلاگ آرامش نداره..
حالا از پارسي بلاگيا ميپرسم:ميشه اميدوار بود برگرديم به روزايي که همه دور هم بوديم؟
*دلم برآي اون روزا تنگ شده*
شبستان نور
97/9/16
+
*دسته گل زعفروني :)*

° گيسو•
97/9/10

{a h=zirasmoonekhoda313}شميم دوست{/a} ديشب تو اخبار داشت مازندران و نشون ميداد ميگفت براي اولين بار زعفرون کشت دادن گفتم خبر نداريد قبل شما نرگس من پرورش داده B-)
+
*عجب محرمي شد امسال ..*سلام عزيز پرپرم..سلام عزيز برادرم!
بعد از دو سال و نيم چشم انتظاري براي مفقود الاثر خانطوماني شهرمون بلاخره ايام عيد غدير امسال معلوم الاثر شد و اول محرم رسيد. آخه خودشم سيد بود :)ديشب مصلي وداع بود.. غوغا بود..عاشورا شده بود انگار ..داغ جوون سخته.
ما رسممونه براي عروسي ،مجمع(سيني)درست ميکنيم براي داماد ..ديشب براي سيد سجادمون کلي مجمع درست کرده بودن وسط مراسم آورده بودن..





*ترخون بانو*
97/8/28
*يه وضعي بود اصلا..مداح از دختر نشون کرده ي مادرش ميگفت..داماديش..حنابندونش.. هي با خودم ميگفتم الان مامانش دق ميکنه بس که جو سنگين بود :'(*
سيد سجادمون خواهر نداره.. شهيد سيد جلال حبيب الله پور رو که از بابلسر بود هم همزمان با سيد سجاد شناسايي کردن و برگردوندن .. مداح ميگفت کي گفته سيد سجاد خواهر نداره؟ دختر سيد جلال از بابلسر اومده امشب مصلي گفته خودم براش خواهري ميکنم :'( خودم واسه عروسيش همه کار ميکنم:'( ..سيد سجاد متولد 70 بود ..
+
واقعا چقدر متواضعن بعضيا
با اينکه تا قبل شهادت عمو رحيم با همسرشون برخوردي نداشتم
و خود عمو رحيم رو هم فقط 2بار ديده بودم اما اين شباي ماه رمضوني ، بجاي اينکه من برم خدمت همسرشون براي احوالپرسي ، ايشون بعد اتمام مراسم خيلي گرم احوال ميپرسيدن يا سر نماز جمعه ي دوهفته قبل که من نميدونستم بايد روبوسي کنم يا فقط دست بدم بهشون. ايشون دستمو گرفت و روبوسي کرد باهام براي اولين برخورد . . .
انديشه نگار
97/8/8